چه معصومانه میخندی و کودکانه نگاه میکنی! تو پاکترینی و فرشته از چشمانت فرومیریزد.پاکی و اصالت، از شاخسار خاندان معصومت ریشه میگیرد؛پاکی تو که معصومه نام گرفتهای و مریم اهل بیتی و کریمه آسمان و زمین.
هلهله زمین
زمین، آمدنت را هلهله میکند. فرشتهها اسپند بر آتش میریزند تا چشمانی که تاب دیدن تو را ندارند، کور بمانند. ریسههای نور، از آسمان تا زمین کشیده شده است. این همه، به یمن آمدن توست؛ کریمه اهل بیت.
ریحانه بهشتی بودی و سرزمین من، عطش رایحه تو را داشت. آمدی تا انیس و همدم خلوت برادر باشی و غم غربتش را با شانههای خود قسمت کنی. افسوس که راه، راهزن آروزهایت شد و تن رنجورت، آن همه اندوه را تاب نیاورد!از این افسوس پایدار، فانوس اشکهایمان را قرنهاست که روشن کردهایم، به یاد داغهای تو.
قم، بوی توس میدهدامروز شهرمان را به یمن میلادت آذین بستهایم. گنبد طلایی حرمت، در هاله چراغهای رنگین و نوارهای نورانی، چقدر ملکوتی شده است! موسیقی شادی که از منارهها بلند است، در کوچه پس کوچههای شهر میپیچید. همه جا گل است و شیرینی؛ همه سرشار از شادمانیاند. ... اما نمیدانم چرا شهرم، عطر توس گرفته است! شاید مسافری غریب به تهنیت و شادباش آمده است؛ شاید برادری به دیدار خواهری... شاید...
محمدكاظم بدرالدين
چه صبح عنايتي دميده كه با مديحه هايش، دل ما را روشن كرده است! چه عطر شَعَفي در رگ هاي ساعات شهر جاري شده كه گويا در بهشت پا نهاده ايم!امروز، قرائت چندم رويش است كه لهجه همه ما بوي باغ گرفته است. «سبزيم و تازه، اين نفحات از كدام سوست؟»بياييد، اي لحظه هاي از دست رفته انسان! بنگريد به آستان متبسم تبرّك؛ به قطعه آينه زار تعبد. «فرشتگان معصوم، دروازه هاي بشريت را گل باران كرده اند».
امروز، آسمان مدينه چه اندازه از غزل هايِ عاشق، نور گرفته است! امروز رايحه «قم» چقدر شامه نواز است؛ «معصومه(س)» آمده است. قم، در لباس بهار تماشايي است و شرح روايت روشنايي اش، خواندني. خيابان ها و ميدانهاي قم، تازه ترين شعرهاي چراغاني شده را در دست دارند. حتي رگه هايي از شوق، در دوردست هاي خاك ديده مي شود. امروز، انبوه زائران حرمش حرم معصومه را مي بينيم و تپش ركعات عارفانه شان را كه نامِ درختان نديده را زنده مي-كنند. «همه هستي عين زيارت نامه شده است»تا در برابر فضيلت هاي نامحدودِ امروز زانو بزند. فرزند مباركِ اشراق، همه نگاه ها را «پله پله تا ملاقات خدا»كشانده است. ساعات امروز از مصاحبت تبسم مدينه مي آيند. از وادي محسوس دل.فروع چشمهای پدر! چقدر دوست داشتنی است عطر مهربانیهای همیشهات!تو ازعشق زاده شدی و به عشق پیوستهای. تو از تبار آیههای کوثری، بانوی کرامت!
این، قلبهای ملتهب ماست که از همه جا رانده، به سمت کرامت تو روان است. راستی، تو چقدر بوی عصمت میدهی!
موضوعات مرتبط: <-CategoryName->
برچسبها: <-TagName->